واکسن دو ماهگی
الهی من فدای آرتین کوچولوم بشم که مجبور شدم از خواب بیدارش کنم که واکسن بزنه من و بابایی بردیمت بهداشت برای واکسنت اما بابایی نیومد تو اتاق که گریه های تو رو نبینه من با یه دنیا نگرانی و استرس بردمت تو اتاق که واکسنت رو بزنی خودمونیماا آخه من از آمپول میترسمممممم تا شب از درد و تب گریه کردی بزرگ میشی یادت میره مامانی ...
نویسنده :
مامان و بابا
22:33
عزیز دل مامان
پسرمو بردم حمام
همه ی دنیا یه طرف لبخند تو یه طرف
قربون اون خنده هات برم من عشق مامان الهی همیشه خنده روی اون لبای قشنگت باشه ...
نویسنده :
مامان و بابا
18:50